رضا محمدزاده ته قصمون

بعضی وقتا ، تو خیابون، حس میکنم که میبینمت
میدیدمش، من روزی که ، از دسته من میگیرنت
چشماتو واکن تاببینی بعده من چی کم شده
چشماتو واکن تو ببین ، کی بین ما بیرحم شده
ته قصمونو بستــش ، رفتو ولــی دلمون دستــش
میخوام هیچی نیاد یـادم ولی هــرجا یه خاطره ای هستــش،«۲»
توی چشمام اشکه هنوز بعیده دلم آروم شه یه روز
اینکه دیگه تو نیستی برام روشنه واسه دلم مثه روز
کنار نمیام باجای خالیت، یبار کاش حرفم ، میشد حالیت
با چشم خیس که ، نمیشه خوابید...
ته قصمونو بستــش ، رفتو ولــی دلمون دستــش
میخوام هیچی نیاد یـادم ولی هــرجا یه خاطره ای هستــش،«۲»